در گذر زمان
امین شاهد | شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲
بهروز نقی پور، با خاکستر جسد فرزندش نقاشی کرد.
هنرمند ایرانی ساکن هلند، بهروز نقی پور، یک سال پیش فرزندش را از دست داد. جسد فرزند سوزانده شد. و اکنون بهروز نقی پور خاکستر جسد را با رنگ وابزار نقاشی آمیخت و نقاشی کرد.* مهم نیست کجا هستی، این زمان است که در تو مهم میشود، عُصاره ای از تو را می مکد و تصویرِ مجددِ تو را بازنمایی می کند، آن گونه که می اندیشی. اثر هنری در زمان این گونه زاده می شود، پالایش می یابد و مرگش ماندنی است. آری مرگ می تواند مانا باشد. مگر نه این که ایده درون خود، یک اثر هنری محسوب می شود؟ مرگ می تواند مانا باشد، حتا گاهی فراتر از زندگی. در این حال تنها در صورت است که زمان متوقف می شود. اما در اثر هنری به صورت یک انرژی پتانسیل جاری است.
بهروز نقی پور هنرمندی است که با وجود ۲۳ سال دوری از سرزمین مادری، همچنان به یافته های آبا و اجدادی اش وابسته است. از طرفی دانش تحلیلی او و شناخت درستش از نگرش های روز در هنر، آثارش را پیچیده نمی کنند. و از طرفی دیگر درون مایه ی ذهنی اش توام با خلوصی صادقانه نگرش های سفسطه گرایانه را از او دور می کنند. گو اینکه وقتی با او به صحبت می نشینی، آگاهانه تر از آن صحبت می کند که می پنداری و نه پیچیده.
او که در کنار به وجود آوردن آثار، به تدریسِ هنر در رتردام هلند و برپاییِ کارگاه های مختلف آموزشی هنر مشغول است، همواره در تعامل با جریان های کجدار و مریزِ هنرهای تجسمیِ ایران نیز هست و در تکاپو برای باز کردنِ گره ای هر چند کوچک ناشی از درکِ نادرستِ مفاهیمِ رایج در این سرزمین. دغدغه ای که این روزها در کمتر اساتید شناخته شده ی حوزه ی تجسمی حتا دیده می شود. گویی رمقی برای اصلاحِ کج فهمی ها نمانده است، همانگونه که در دیگر حوزه های علوم انسانی این منفعل ماندن به نوعی اپیدمی شده است.
یک سال از پرواز نیما نقی پور گذشت. انسانی که از وجودش شادمانی فوران می کرد و امروز خاکسترش در آثار پدر (بهروز نقی پور) این گونه اند. با ما می خندند و امید به زیستن را از خود منتشر می کنند. آثار جدید بهروز نقی پور، بیش از آن که یادآورِ مرگِ نیما باشند، ما را به کارناوالی می کشانند که مملو از خلوص و شادمانی است.
آثار نقاشی به نمایش گذاشته شده در این نمایشگاه بهروز نقی پور را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱) آثار حاوی نقش مایه، چیدمان و ترکیبِ عناصری تصویری که جِرم و برجسته بودن شان تو را به یاد نقش برجسته های باستانی می اندازند. نقش مایه هایی باستانی که در آنها زندگی شکوفه زده و گویی سطحِ سنگیِ هزاران ساله را می دَرَند و می شکافند.
۲) آثار انتزاعی، ترکیب رنگ هایی آگاهانه و بافت هایی جاندار با استفاده از ترکیبِ مواد. در این آثار رنگ های تیره در محاصره ی رنگ های درخشان و براق قرار می گیرند و با حرکتی چون جریانِ آب در رودخانه، به نرمی از کنارِ سنگ ها و صخره ها می گذرند.
۳) سه اثر کالیگرافی که با جذابیت بصری و کنتراست شان جلب توجه می کنند، گویی بیشتر برای تکمیلِ کلیّتِ این نمایشگاه و ارائه ی یک کانسپت ارائه شده اند.
این نمایشگاه همچنین شامل سه اثر چیدمان نیز میشود. سه جعبه ی سفید با عنوان “نشانه های یک زندگی” (یک تا سه) که حاوی وسایل شخصی، لوازم بهداشتی و وسایل درمانی و پزشکی نیما هستند و بصورت تابلو روی دیوار ارائه شدند. قاب کردنِ لحظه هایِ ممتد یک زندگی اگرچه آن را محدود می کند، اما چه برای مخاطبی که نیما را دیده یا ندیده باشد، احساسِ هم ذات پنداری را در امتدادِ دیدن باقی آثار و منتشر شدن نیما در آنها تشدید می کند.
اما می توان گفت که کلی بودنِ عناوین در آثار نقاشی بهروز نقی پور در مجموع شاید خط فکری بیننده را بیش از پیش به سمت شعار می کشاند. شاید اگر عنوانی برای آنها انتخاب نمی شد، حس و دریافت کلی مخاطبان خود بخود در این ارائه، همان برداشت ها را می داشت.
در انتها باید آثار ارائه شده در گالری “زاخ” در شهر “کریمپن آن دن لک” هلند را آثاری مشترک از نیما و بهروز نقی پور بدانیم. مجموعه ای که به نوعی “رستاخیز” اشاره می کنند و با تلنگری درون ما، یادآور می شوند که زندگی در مرگ نیز می تواند هم چنان ادامه داشته باشد.
بنا به گفته ی بهروز نقی پور کلیه ی درآمدِ حاصل از فروش این آثار صرفِ کودکان بیمار با بیماری های خاص در ایران خواهد شد.