از خود بیگانگی
چندی پیش یکی از وبلاگ نویسان مصاحبه ای با من انجام دادند. پس از انجام مصاحبه بنا بر دلایل و مصلحت انديشي هاي يك جانبه، ايشان تصمیم گرفتند که مصاحبه را در وب لاگشان انتشار ندهند. از آنجايی که متن مصاحبه و گفتگوی پيش و پس از مصاحبه ایشان با من حاوی نکات است قابل توجه و تامل، تصمیم بر این گرفتم که با حذف نام ایشان به خاطر احترام به آزادی و حقوق فردی، آن را در در اینجا انتشار دهم تا شايد قدمي
دررعايت و حفظ اصل آزادي بيان و انديشه ( در اينحا انديشه ي هنري) براي مصاحبه شونده، برداشته شود. از سوي ديگر درونمايه ي مصاحبه كه در بر گيرنده ي بازتاب برداشت هنري من در طول سال ها كار چه در زمينه ي هنر هاي تجسمي و چه موسيقي است علاقمند بودم انتشار دهم با این امید که جستجو و پژوهش، نقد و نقد پذیری جایگزین سانسور و حذف گردد و قبول دگر انديشي چيزي در حيطه سياست نماند. چرا كه هنرمندان لزوما فقط از سوي دستگاه هاي حكومتي سانسور نمي شوند بلكه در بسياري موارد اين سانسور از سوي خود آنهايي اعمال مي شود كه خود گويا مدعیان روشنگری هستند كه نوع ديگري از انديشه را باز نمي تابند. به نظر چنين مي ايد كه “ديگري” به مثابه ي “دگر بودن” پذيرفته نمي شود بلكه تهديدي به حساب مي آيد براي “خودي”. “آنكه با من نيست بر منست” بيشتر مصداق “فكريست تا “آنكه طور ديگريست غنايي است بر هستي.
با احترام
بهروز نقی پور
متن مصاحبه
خانم مصاحبه گر:
با سلام پرسشهاي مصاحبه را ارسال می کنم. لطفا جواب ها را با اي ميل براي من بفرستيد. اميدوارم با پرسش ها مشکلي نداشته باشيد.اما در صورتي که هر کدام را مناسب ندانستيد لطفا اطلاع دهيد.
آقای نقیپور ممنون از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید. لطفا مختصرا خودتان را معرفی بفرمائید. و نیز بفرمائید که محل اقامت شما کجاست؟
بهروز نقی پور:
سلام، با نوشته و سئوال ها مشکلي ندارم. ولي به نظرم روال مصاحبه عجيب است. شما قبل ازآنكه جواب مرا به سئوال بدانید، به سئوال ها و نظرات بعدی تان پرداخته ايد. ضمنا تصور مي کنم مسايلي را که مطرح کرده ايد در حقيقت در قالب يک نقد مي گنجد تا يک مصاحبه و گفتگو. من اگر بخواهم صحبت هايم را لابلاي نوشته ی شما جاي دهم روال كار کمي تصنعي خواهد بود. به همين دليل پاسخ من به کل نوشته شما خواهد بود که ممکن است از همان ابتداچند سئوال را در بر گيرد. بهر حال به نظرم نقد شما جالب است. در زیر مي توانيد جواب هاي مرا به سوال هايتان ببینید. همانطور که قبلا گفتم به دلیل اینکه سئول هاي شما متناسب با مطالب طرح شده از طرف خودتان مطرح مي شود و نه بر اساس مطالبی که من در هر قسمت باید توضیح بدهم، لذا مطالب و سئوال هاي مطرح شده از طرف شما لزومن با توضيح هاي من هم خوانی ندارند.
من در سال 1335 در کرمانشاه متولد شدم. در خانواده ای رشد کردم که بعنوان برادر کوچک خانواده، بی تاثیر از جو روشنفکری 6 برادر تحصیل کرده و روشنفکر بخصوص برادر بزرگتر نبودم. با وجود گرایش و علاقه به هنرهای تجسمی به ويژه نقاشی، از همان کودکی، بعلت جو حاکم بر خانواده و گرایش هاي سیاسی – روشنفکرانه، روند گرایش هاي فكري من نیز با تلفیقی از هنر و سیاست شکل گرفت. اين نوع نگرش در زمان های مختلف تاثیر خودش را در روال كار هنري من نشان مي دهد. به طور مثال به جای ادامه تحصیل به خصوص در رشته هنر کار سیاسی را انتخاب کردم. هر چند، در کار سیاسی نیز به هنر پرداختم و سال ها به عکاسی حرفه ای با اهداف سیاسی- ژورنالیستی مشغول بودم. گويا رهايی از این آميزش برایم نا ممکن بود. وقتي در سال 1990 به هلند مهاجرت کردم، رفته رفته دوره ي جدیدی در زندگی هنریم به طور مستقل شکل يافت. سال 1994 وارد دانشگاه هنر لاهه شدم و در رشته نقاشی و گرافیک (تخصص اچینگ) آغاز به تحصيل كردم و در سال 1998 با رتبه ي ممتاز از اين دانشگاه فارغ التحصیل شدم. در سال 2003 مدرسی هنر (درجه یک) را در دانشگاه رتردام تمام کردم و بعد ازآن در مدارس و دانشگاه هاي هلند در رشته ي هنر تدریس كردم و در حال حاضر بعنوان هنرمند آزاد در اين كشور كار مي كنم.
خانم مصاحبه گر:
در بین تصاویری که شما از تابلوهایتان ارسال کردهاید، چند اثر هست که ظاهرا نگاه مشترکی در پس آنها وجود دارد. اما قبل از گفتوگو درباره آنها، میخواستم بدانم آیا میتوان اینگونه آثار را جزء حیطه کاریکاتورها قلمداد کرد؟
نقی پور:
اگر چه در این آثار عناصري از کاریکاتور را می توان دید ولی کاریکاتور محسوب نمی شوند. این نوع از هنر در حقیقت در پی تحولات بعد از دهه ي 80 متداول شد و در دانشگاه ها نیز بعنوان یک رشته هنری تدریس می شود که هنر مستقل (آتونوموس) كه به زبان هلندی (آتونوم) نام دارد. در حیطه ي هنر مستقل، این سری از کارهای من در درجه ي اول بعنوان نقاشی در نظر گرفته می شوند. چون عنصر نقاشی در آن بارز تر است و فرم و موضوع اجزاي آن را تشكيل مي دهند. اصولا در کاریکاتور اغراق، استعاره و سُخره براساس موضوع های مشخص، بارزترین عناصر هستند، اما اگر اين عناصر در حیطه های دیگر بکار گرفته شوند آن ها را لزومن به کاریکاتور تبدیل نمي كنند. همانطور كه اغراق در طراحی ها و نقاشی های اگن شیله(Egon Schiele)، پرتره های ون گوگ (Vincent Van Gogh)، نقاشی و مجسمه های جاکومتی (Alberto Giacometti)، نقاشی های مونش (Edvard Munch) و سُخره در کارهای دادائیست ها(Dadaism) از جمله مارسل دوشامپ (Marcel Duchamp) و استعاره و اغراق در کارهای سورئالیست ها(Surrealism) به هیچ وجه کار آن ها را تبدیل به کاریکاتور نمی کند. البته این بدان معنی نیست که اگر کاری تبدیل به کاریکاتور شد از ارزش آن کاسته خواهد شد. چه، کاریکاتور در جایگاه خود ارزش هنری خود را دارد و در این راستا هنرمندان بنامی هم وجود دارند که کارهای شان قوی و ماندگار است. اصولا بحث من این است که اگر قبل از بررسی ویژگی های یک کار به لحاظ هنری، آن کار را در قالبی قرار دهیم و آن را در آن قالب بررسی کنیم به کج راهه خواهیم رفت و نخواهيم توانست ارزش های خاص کار را در خود آن کار کشف کنیم. و ازين راه با پرداختن به حیطه ي منتسب به کار و مقایسه ي آن با قانونمندی های آن حیطه به کلی گويی دچار خواهيم شد. از همين روست كه در هیچ بیینال و دانشگاهی، کار های بدیع را با ملاک های از پیش تعیین شده داوری نمي كنند. اگر چنین بود هیچ خلاقیتی بروز نمی کرد و هنر در یک .دور و تسلسل تکراری استاد و شاگردی بر جاي مي ماند.
خانم مصاحبه گر:
حقیقتا باید بگویم دلیل من برای انتخاب این تابلوها، نگرش تفسیریِ موجود در آنها به «انسان» است که باعث میشود شما در مقام هنرمند در جایگاه فکری خاصی قرار بگیرید و بر همان اساس، انسان و جهان را تعریف کنید. باری، به نظر میرسد در نگاه شما ، بدبینی خاصی به انسان وجود دارد؛ حتا در عالم تصورات ذهنی، فقط انسانی که از وضعیت اجتماعیاش منتزع شده باشد، میتواند برخوردی اینگونه بیگانه با «کله» خویش داشته باشد. بنابراین با توجه به این تابلوها آیا میشود این تأویل را داشت که شما «اندیشه و شعور» انسان امروزی را از خود بیگانه تلقی میکنید و در آثارتان سعی در بیان آن دارید؟
نقی پور:
قبل از هرچیز باید بگویم که برای من انتخاب و تفسیر شما بعنوان بیننده ای روشنفکر در ایران بسیار جالب و قابل توجه است. نه به لحاظ درست یا غلط بودن دید و تفسیر شما از اين سري كارهاي من بلکه به لحاظ تفاوتی که در دید و تفسیر شما بعنوان بیننده درمقایسه با تفسير هايي که تا بحال از کارهایم شنيده ام. تا به حال این چنین تفسیری را از این سری از کارهایم نشنیده بودم. و این برای من جالب است و تصور می کنم در کارم که بر اساس «مستقل بودن» شکل گرفته است اگر حمل بر خود ستائی نباشد كمابيش موفق بوده ام.
به هرحال آنچه که شما دیده اید و تفسیر کرده اید اگر چه جالب و نوعی نگرش است ولی با تفکر و دید من بخصوص
در ارتباط با هنر مغایرت دارد. من در حیطه هنر هیچ رسالتی برای خودم بعنوان هنرمند مبنی بر رسیدن به جایگاه خاص فکری ـ ایدئولژیک نمی بینم. از نظر من آنچه که هنرمند در پیش رو دارد کشف است و خلاقیت. و این خود یک پروسه است و هیچ ابتدا و انتهايی هم برای آن نمی توان قايل شد. برای هنرمند هیچ هدفی بجز راهی که در آن قرار دارد وجود ندارد. به همین دلیل من بي هيچ قضاوتي و بدون هیچ تعریف و دیدگاهی که از آن بتوان بدبینی و یا خوش بینی را استنتاج کرد، پدیده ها ی مختلف را کنار هم قرار داده ام. ممکن است در جاي جاي اين آثار، شکلی از استعاره وجود داشته باشد. اما این خود نوعی تناقض ناممکن است كه شکلی انتزاعیرا ممکن مي کند. وهمين پديده خود موجب بحث و تفکر می شود. اين ها همه عواملی هستند که در کنار هم موجب نگرش های متفاوت می شوند. همانطور که شما با دیدی دیگر آنرا به نقد کشید ید. اصولا پدیده های انتزاعی می توانند موجب و یا بیان هر تفکری باشند حتی اگر ربطی به موضوع انتزاع نداشته باشند. به همین دلیل شما با تاکید بر وضعیت اجتماعی (که تصور مي کنم ملاک اصلی شما برای تفسیر کار هنری است) از این کارها تفسیر خودتان را دارید. و بی شک بر آمده و متناسب با تفکر و دید شما نسبت به مسا يل اجتماعی خاصی است. اگر چه این نیز در نوع خود جالب است، ولی از نظر من بررسی پدیده ي هنری از جنس دیگریست.
همانطور که برای یک هنرمند کشف، یکی از مهمترین عوامل برای خلق یک اثر هنری است بر ای بیننده نیز کشف، مهمترین مسئله بر ای درک یک پدیده ي هنری است. و این مستلزم آن است که پدیده ي هنری مجرد دیده شود و ملاک های فکری- ایدئولژیک در دید بیننده تعیین کننده نباشد. چرا كه اگر انسان بخواهد بر اساس قالب های فکری ـ ایدئولژیک ثابت و از پیش تعیین شده، پدیده ها را ببیند و ارزیابی کند هیچ وقت به کشف پدیده های نوین و بکر نخواهد رسید. و جايی برای نو آوری و بدعت باقی نخواهد ماند. در همین راستا، هر قدر كه اعتقاد بیشتر باشد، کشف و ارزيابي برای پدیده های بدیع و نوین مشکل .تر خواهد شد.
انسانی که کله اش از کتاب است. انتزاع و استعاره ای است که می تواند رابطه انسان و دانش را مطرح کند.
من نه در ارتباط با این کار بلکه به لحاظ فکری، رابطه دانش، فکر و شعور را در ارتباط با کله انسان که تمام این مقولات در آن شکل می گیرد را “از خود بیگانگی” نمی دانم و سعی در بیان آن هم ندارم. اصولا در کارهایم سعی در بیان یک مانیفست و یا تعریفی برمبنای تفکر و ایدئو لوژی خاصي ندارم.
خانم مصاحبه گر:
اما به باور من، آنچه که سبب میشود تا علارغم تلخی و سنگینی «پیام تفسیری»، تابلوهای شما برای مخاطب قابل تحمل باشد، بکارگیری همان روشی است که در بالا از آن تحت عنوان«کاریکاتور» یاد کردم؛ به بیانی، استفاده از روشی که بتواند بدون کمترین وزنی، تفسیری اغراقآمیز از موقعیتی داشته باشد که انسان معاصر (از نگاه شما) در آن بسر میبرد. نظرتان در اینباره چیست؟
نقی پور:
همانطور که در بالا توضیح دادم برای من در خلق یک اثر هنری، هدفی وجود ندارد. بنابراین پیامی هم در آن مد نظرم نیست. آنچه هست، یک پروسه ي جستجو و کشف است که در این پروسه پدیده های مختلف بر اساس یک ضرورت هنری کنار هم قرار مي گیرند و نه بر اساس پیامی هدفمند. بنابراین اگر اغراقی صورت مي گیرد می تواند نیازی بر مبنای مثلا توازن، هارمونی، بافت، تضاد، کمپوزیسیون، سوژه و … داشته باشد و نه بر مبنای ملاحظه ای هدفمند آنهم بر ای انسانی خاص و در اين مورد انسان معاصر. تصور نمی کنم درگیری انسان با درونش فقط مربوط به انسان معاصر باشد. انسانی که با سایه خودش در جدل است. (فکر میکنم در این سری از کارهای من این تنها کار انتزاعی است که تفسیری بیش از آنچه که دیده می شود نمی توان از آن کرد) در این اثر هیچ زمانی را برای آن نمی توان تعیین کرد. از زمانی که انسان وجود دارد این جدل با درون خويش نيز و جود داشته است كه یکی از مهمترین عوامل رشد و تکامل او بوده است. در این اثر فضا، کمپوزیسیون، رنگ ها ، فرم و تاكيد هايي نظير محو چهره نیز در تقویت این موضوع نقش .بازي مي كنند و آن را به یک اثر نقاشی تبدیل می کند.
خانم مصاحبه گر:
با توجه به این مطلب، آیا میتوان گفت که هنر نقاشی شما در خدمت به قلمروی «مفاهیم» (فلسفی و غیره)ای قرار گرفته است که متصل و برخاسته از زمینه اجتماعیِ خاصی است؟ صریحتر بگوئیم آیا میپذیرید که مؤلفههای تاریخی و زمانیِ آثار شما مدرنیته است ؟ (به عنوان مثال مفهوم «از خود بیگانگی»، فقط برای انسان مدرن قابل فهم و دارای معنی است و حتا اگر آن انسان، هیچ نوع شناخت خاص فلسفیای هم از این مقوله نداشته باشد، باز هم فرقی در مسئلة فهم پذیری او نمیکند. زیرا تابلوهای مذکور برایش قابل درک و تفسیرپذیرند؛ آنهم صرفاً از اینرو که در زمان و دورة تاریخی ای زندگی میکند که ذاتاً شرایط «ازخود بیگانگی» را در چنته خود دارد و آنرا تولید میکند.) و بالاخره اینکه آیا میپذیرید که بر همین اساس، درک آثار شما بیرون از جهان مدرن و مسائل آن، جای چندانی نخواهد داشت؟
نقی پور با توجه به توضیحات قبلی ام جواب به اين سوال شما : « هنر نقاشی شما در خدمت به قلمروی «مفاهیم» (فلسفی و غیره)ای قرار گرفته است که متصل و برخاسته از زمینه اجتماعیِ خاصی است؟” منفی است.
آثار من نمی تواند در خدمت تفکر، ایدئولژی، مفاهیم و یا طیف خاصی باشد. و این نیز بر گرفته از تفکر خود من است که پیروی از هیچ تفکر و یا .ایدئو لژی خاصی نمی کنم.
شما با سئوال هایتان مرا وارد بحث در مقوله ای کرده اید که خودم در آثارم نمی بینم. و قصد آنرا هم در خلق آثارم نداشتم. البته همانطور که قبلا نیز گفتم این نوع نگرش و تفسیر .شما از کارهایم و صحبت در مورد آن نیز برایم جالب است ولی با دیدگاه من متفاوت است.
من به لحاظ فلسفی و یا جامعه شناسی دید دیگری دارم. مثلا بر خلاف نظر شما “از خود بیگانگی” رامحصول جامعه ي مدرن نمی دانم. به نظر من از خود بیگانگی در طول تاریخ در دو حیطه به شکلی بارز خودش را نشان داده است. یکی مذهب و دیگری تولید بر مبنای استثمار. در مذهب، انسان به صورت خود انگیخته با باورهای ابتدايیش به تابعی کور تبدیل می شود و هیچ تسلطی بر احساسات و انگیزه های درونیش ندارد. و در دیگری انسان به تولید کننده ای ماشینی تبدیل می شود که هیچ گونه ارتباط و تسلطی بر ما حصل کارش ندارد. انسان از زمانی که در مقابل آرزوها و خواست هایش ناتوان و عاجز شد به پرستش و مذهب روی آورد. و از زمانی که مالکیت را شناخت به استثمار نیز پرداخت. پس در هر دو زمینه “از خود بیگانگی” در انسان قدمتی طولانی دارد. و فقط مربوط به دوران مدرنیته نیست.
در دوران معاصر، بخصوص از دهه 80 به بعد به لحاظ معنی و درک مفهوم به موضوعِ “از خود بیگانگی” بیشتر توجه شده است. این توجه ناشی از این واقعيت بود که تاثیرات جامعه سرمایه داری که خود موجب فردگرايی (ایندیویدوالیسم) در جامعه شده بود، زمینه های رشد فلسفه اگزیستانسیالیسم را بخصوص در جوانان فراهم می کند که دقیقا بر ضد از خود بیگانگی بود و در ادامه رشد خود منجر به رشد فلسفه پست مدرنیسم می شود، که نه تنها خصلت نفی گرایانه مدرنیسم را دگرگون می کند بلکه ارزش های درونی را هم در پیوند با پدیده های فراموش شده و نا هنجار، به ارزشی ماندگار و قابل رجعت ویا پدیده ای پذیرفتنی تبدیل می کند. (البته ابهامات و ناهنجاری ها و جواب ندادن مارکسیم به معضلات فلسفی و اجتماعی نیز عامل موثری در دگرگونی و رشد پست مدرنیسم در فلسفه بود) بنابراین تصور نمی کنم که کارهایم را بتوان در یک دوره زمانی بر بستر جامعه ای خاص قالب بندی کرد. ولی اگر کسی مثل شما از دیدی متفاوت به آن نگاه کند و تفسیر خودش را داشته باشد، من نه تنها هیچ ممنوعیتی برای آن قا يل نمی شوم بلکه برایم جالب و آموزنده .است در خاتمه تصور نمی کنم در دنیای امروز در قلمروي هنر با توجه به تحول فلسفه پست مدرنیسم، با قرار دادن پدیده ها در قالب های متفاوت آن ها را جدا کرد و جایگاهی برای آنها تعیین نمود. وتازه اگر چنین هم باشد به نسبت بدیع و خاص بودن هر پدیده بر خلاف مدرنیسم، جایگاه آن پدیده وسیع تر و همه گیر تر خواهد شد.
خانم مصاحبه گر:
آقای نقیپور عزیز با تشکر مجدد از شما، در پایان خواهش میکنم، اگر مطلب ناگفتهای در رابطه با موضوع گفتوگو دارید بفرمائید.
نقی پور:
ضمن اینکه من هم به خاطر فرصتی که برای من ایجاد کردید از شما سپاسگزارم، اضافه مي كنم که کارهايی که شما انتخاب کردید و در این جا حول آن ها و بر اساس نظر و سئوالات شما صحبت کردیم به یک دوره از زندگی هنری من مربوط به سال ها پیش می شوند. در آن زمان سوژه های من مقوله های فکری فلسفی به شکل مجرد بودند که آن ها را به شیوه انتزاع کردن موضوع از طریق انتخاب فرم های مناسب با موضوع به تصویر می کشیدم. این شیوه در پروسه ای به آبستره کامل تبدیل می شود در حالی که کما کان مقوله های حسی، فکری و فلسفی برای من دارای اهمیت هستند. تصور می کنم در کارهای آبستره رها تر، آزادتر و به لحاظ تفسیری باز تر و عمیقتر می توان به همان مقولات .پرداخت.
خانم مصاحبه گر:
با سلام و خسته نباشيد. ممنون از ارسال پاسخها کل مصاحبه را با دقت خواندم و بايد بگويم با شما کاملا موافق هستم. بله درست ميفرمائيد پرسشها و پاسخها چندان باهم جفت و جور نيستند. حداقل در برخي قسمتها اين مطلب بسيار ناجور به نظر ميرسد. اگر موافق باشيد و اجازه بدهيد، در فرصت مناسب با توجه به پاسخهاي شما، پرسشهاي .مصاحبه را از نو تنظيم خواهم کرد.
نقی پور:
تصور مي كنم شاید بدین صورت که کل نوشته شما با سئوال هایتان یکجا نوشته شود و بعد جواب من هم به همان صورت یکجا زیر نوشته شما بیاید مشکل را حل کند. چون به هرحال من نوشته و مطالب مطرح شده شما را خیلی جالب می بینم و حیف است که تغییر کند. فایل .پیوست را بدین صورت تنطیم کردم تا نظر شما چه باشد.
خانم مصاحبه گر:
از طرح پيشنهادي جنابعالي بسيار ممنون هستم. اما واقعيت امر اين است که با توجه به پاسخهاي شما، تصور بنده اين است که آثار شما جاي برخوردي بسيار جدي تر و قابل تأمل .تري دارند. در ضمن از حسن نظر شما و اظهار لطفتان سپاسگزارم.
:نقی پور: من کنجکاو و منتظر اقدام بعدي شما هستم.
خانم مصاحبه گر: از پيگيري تان ممنون ، متأسفم که هنوزنتوانسته ام اقدامي در خصوص مصاحبه شما انجام دهم. و اگر شما را چشم انتظار نگه داشته ام ، لطفا از اين بابت پوزش مرا بپذيريد راستش تصميم داشتم با توجه به پاسخهاي شما که در برخي از قسمتها بسيار فني هستند، مطالعاتي در اين زمينه انجام دهم تا هم پرسشهايي مناسب پاسخهاي شما داشته باشم و هم خودم درکي فني از صحبت هاي شما داشته باشم، اما متاسفانه هنوز چنين فرصتي برايم پيش نيامده است آنهم به دلايلي متعدد. بهرحال مسئله مصاحبه شما، با توجه به تحقيقاتي که انجام داده ام، براي وبلاگ بنده اين است که ضمن آنکه پرسشهايي فني ميطلبد، مخاطب اهل فن هم ميخواهد که متاسفانه نه بنده از بضاعت دانستن فن هنر نقاشي برخوردارم و نه مخاطبين وبلاگ از اين بضاعت برخوردارند. در نتيجه مطالبي که حتما مهم هستند و مخاطب خودش را در حيطه خودش دارد، در وبلاگ بنده فاقد خواننده ميشود مگر اينکه اگرشما اجازه بدهيد بنده، هم در پرسشها ي خودم و هم در پاسخهاي شما تجديد نظري بکنم تا ضمن يکدست کردن مصاحبه، برخي از مطالبي را هم که به نظرم جايي در وبلاگ بنده با در نظر گرفتن امکاناتش ندارند، حذف کنم. لطفا نظرتان را در اينباره بفرمائيد و اگر با پيشنهاد بنده موافق هستيد، کتبا آنرا قيد کنيد.
نقی پور:
سپاس از پاسخ تان که حاوی مطالبی است که تصور می کنم پرداختن به آنها کم اهمیت تراز مطالب مصاحبه نباشد.
فکر می کنم در مطالبی که در پاسخ به نوشته شما آوردم در مورد فن هنر نقاشی (تکنیک، ماتریال، و . .) صحبتی نکرده ام. آنچه که من نوشتم مجموعه ای از اطلاعات و درک در حیطه هنر در پیوند با فلسفه است که در ارتباط و پاسخ به نوشته و سئوال هاي شما بود. و همانطور که قبلا نیز گفتم به نظرم بسیار جالب بود و بدون نوشته و نوع نگرش شما به هنر و جامعه نوشته و پاسخ من نیز بدین صورت امكان پذير نمی بود. تنها اشکالی که در آن ديدم این نكته بود که روال گفتگو نداشت. بدین صورت که شما از قبل مطالب و سئوال ها ی تان را بر اساس نظری منسجم نوشته بودید و من می بایست مطالبم را مابین نوشته ي شما جا می دادم. که اینکار به نظرم تصنعی مي آمد که قبلا نیز به آن اشاره كردم. ولی راه حل پیشنهادی که بعدا دادم، لطمه ای به نوشته شما نمی زد و نوشته من نیز از روال خود خارج نمی شد. و تصور می کنم برای خواننده نیز قابل درک بود. ولی شاید نارضایتی شما از چیز .دیگری باشد که آنرا نپذیرفتید به نظرم شما ضمن شکسته نفسی که در مورد خودتان می کنید با توجه به مصاحبه هايی که با هنرمندان ديگر داشتید اگر آن ها را نیز جزو مخاطباتان به شمار بیاورید کمی توهین آمیز است که آن ها را بی بضاعت به درک از هنر بدانید. حداقل دوستم آقای غریبی که هنرمندی روشنفکر و آگاه است و نیز آقای نادعلیان را که هنرمند ی با تجربه و متفکراست نمي توان در زمره ي بي بضاعتان دانست. دیگر اینکه قرار نیست برای توده ای به قول شما بی بضاعت از درک هنری، خود و تعدادی ولو انگشت شمار را از مطلبی این چنین بقول شما مهم ، محروم کنیم. این خود نیز نوعی صلاح اندیشی و سانسور است که حداقل تا آنجايی که من در گیر آن هستم در هنر مرسوم نیست.
نكته ي دیگر اینکه برای سومین بار است که در نوشته شما درکی تلویحی از حذف و یا به نوعی سانسور را برداشت می کنم. اين سه مورد را بر مي شمارم:
از متن سئوال هاي شما برای مصاحبه:
”بالاخره اینکه آیا میپذیرید که بر همین اساس، درک آثار شما بیرون از جهان مدرن و مسائل آن، جای چندانی نخواهد داشت؟”
و حالا در همین گفتگو:
“در نتيجه مطالبي که حتما مهم هستند و مخاطب خودش را در حيطه خودش دارد، در وبلاگ بنده فاقد خواننده ميشود.”
و در جايی دیگر:
“مگر اينکه اگرشما اجازه بدهيد بنده ، هم در پرسشها ي خودم و هم در پاسخهاي شما تجديد نظري بکنم تا ضمن يکدست کردن مصاحبه ، برخي از مطالبي را هم که به نظرم جايي در وبلاگ بنده با در نظر گرفتن امکاناتش ندارند ، حذف کنم.ـ”
گذشته از اینکه فکر می کنم از جانب دیگرانی که هنوز محک نخورده اند نمی توان چیزی را تعیین کرد حتی به صورت نظری، به نظر من در حیطه هنر، هنر هر چقدر اصیل تر و قائم به ذات تر باشد جایگاه آن نیز با ارزشتر و با اهمیت تر است. در فلسفه نیز جایگاه شک، سئوال و دگر اندیشی نیز بسیار با ارزش و مهم است ولو اینکه در شرایطی حتی یک نفر آنرا درک کند. در تمام تحولات تاریخی نیز هیچ تحولی ابتدا به ساکن همه گیر نبوده است. کلا تصور می کنم در حیطه هنر و تفکر کمیت اهمیت چندانی ندارد.
در هر صورت من با سانسور موافق نیستم. در مورد این مصاحبه نیز همانطور که در بالا نیز به آن اشاره کردم، این مصاحبه از نظر من اشکالی ندارد و برای من به همین صورت قابل استفاده است. حتی شاید با همین گفتگوها و توضیحات. در مورد مطالبی که نوشتم فعلا چیزی به نظرم نمی رسد که قابل تجدید نظر باشد. ولی در آینده اگر تفکر دیگری داشتم و نظراتم قابل تجدید نظرباشد حتماَ این کار را خواهم کرد. و فکر می کنم شما نیز آزادهستید که نظرات تان را هر طور که می خواهید باز بینی کنید. ولی به نظر من آنچه که در این مصاحبه و گفتگو مطرح شده است بهتراست به همین صورت باقی بماند. و نظرات جدید را به صورتی دیگر و در مطلبی جدا گانه بیان کرد.
در یک مورد دیگر نیز بسیار کنجکاوم که بدانم چه مطلبی از نوشته من در وب لاگ شما جايی نمی تواند داشته باشد و باید حذف شود؟
خانم مصاحبه گر:
ضمن سلام ، بايد خدمتتان عرض کنم ، از اينکه رضايت خاطر شما را براي داشتن يک مصاحبه نسبتا معقول برآورده نکردم، جداً پوزش ميخواهم. جناب آقاي نقي پو، اساتيد محترمي که شما از آنان نام برديد، از نظر مديريت وبلاگ، در وهله نخست مهمانان محترم و بزرگوار ي هستند که به وبلاگ و مخاطبين اصلي آن افتخار .حضور دادند، و من از اين بابت همواره سپاسگزارشان هستم.
بنده قصد سانسورشما را به هيچ وجه نداشته ام و هرگز هم به خودم اين اجازه را نميدهم. از اينکه سوء تفاهمي به اين بزرگي که براي من بسيار سنگين است، پيش آمده از شما رسما عذر خواهي ميکنم. و واقعا متأسفم که اين گفتگو ها پيش آمده است. با توجه به سوء تفاهمات پيش آمده ، مايل نيستم با شما مصاحبه اي انجام دهم استاد محترم ، جناب آقاي نقي پور، از اينکه وقت شما را در اين مدت گرفتم بسيار پوزش ميخواهم .
نقی پور:
با سپاس از شما برای فکر و وقتی که گذاشتید و همچنین حسن نیتی که شکی در آن نمی بینم. من نیز اگر موجب نارضایتی و برآورده نشدن انتظارات شما شدم پوزش مي خواهم. ولی فکر نمی کنم سوء تفاهمی پیش آمده باشد. تصورمي کنم در گفتگو آنقدر آزادی باید وجود داشته باشد که آدم بتواند راحت حرفش را بزند. چیزی که مهم است پرنسیپ و احترام است که در این گفتگو من خلاف آن را ندیدم. و برخلاف ارزیابی شما از این گفتگو، من آن را پرنکته و آموزنده می بینم. به نظر من مصاحبه و گفتگو انجام گرفته است. فقط شما آزادید به هر دلیلی (اختلاف نظر، سلیقه، معذورات، محدودیت ها و … ) که کاملا برای من قابل درک است، تصمیم به انتشار و یا عدم انتشار آن را بگیرید. همانطور که این حق برای من نیز محفوظ است. و بر خلاف شما که دیدی منفی نسبت به این مصاحبه و گفتگو پیدا کرده اید من به هیچ وجه از فکر و وقتی که در این کار گذاشته ام نه تنها ناراضی نیستم بلکه آنرا پر از نکاتی که قابل تامل است می بینم .و فکر میکنم برای مخاطبانم نیز مفید و جالب باشد. بنابراین حتما آن را انتشار خواهم داد.
ترس و هراس انسان مدرن
یکی دیگر از علل خودبیگانگی های عصر جدید و لذا پیدایش امراض روانی و سپس جسمانی حضور و ظهور انواع وحشت ها و ناامنی ها و ترورهای اقتصادی و هویتی و جنسی و جانی و عاطفی و سیاسی هستند که جهان مدرن را به طور فزاینده در خود غرق کرده اند: سوراخ شدن لایه اپزون,تشعشعات رادیواکتیو,ویروسهای مهلک مثل ایدز و هپاتیت ها و ایبولار, جنگهای داخلی و بین المللی, نطامهای شدیدأ اطلاعاتی -امنیتی که کل جهان را دربر گرفته اند و حداقل استقلال روانی را برای افراد بشری ناممکن ساخته اند, ناامنی اطلاعاتی به واسطه ویروسهای کامپیوتری , ترس از ازدواج به دلیل ناامنی اقتصلدی و بی اعتمادی جنسی و حضور ویروس ایدز که حتی به واسطه آزمون های پزشکی هم قابل تشخیص مطمینی نیستند. ترس از دوست داشتن و دل بستن و تشکیل خانواده, تزس از خیانت همسر و دوست و شریک و … تزس از مرگ و نابودی.
از کتاب “فلسفه عرفان درمانی ” استاد علی اکبر خانجانی ص ۷
درود و سپاس
از توجه و ملاحظاتتان